کد مطلب:106531 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:161

خطبه 146-راهنمائی عمر











[صفحه 358]

از سخنان آن حضرت علیه السلام است: در هنگامی كه عمر بن خطاب با آن حضرت مشورت كرد كه خود همراه سپاهیان به جنگ ایرانیان رود به او فرمود: همانا پیروزی و شكست اسلام به فزونی و كمی سپاه بستگی نداشته است، این دین خداست كه خود آن را پشتیبانی كرده، و لشكر اوست كه آن را آماده و یاری فرموده تا این كه حد و اندازه رسیده و در هر جا كه می بایست تابیده و درخشنده است، و ما در انتظار آنچه خداوند به ما وعده داده است، هستیم و خداوند به وعده خود وفا و سپاه خویش را یاری خواهد كرد. زمامدار به منزله رشته ای است كه كه مهره های پراكنده را گردآوری می كند و در كنار هم قرار می دهد، اگر این رشته گسیخته شود مهره ها پراكنده می گردد و هر كدام به جایی می رود، و هرگز دوباره همه آنها گردآوری و به رشته درآورده نمی شود. اگر چه امروز عرب اندك است، اما به سبب دین اسلام، بسیار و به علت یگانگی و هماهنگی مقتدر و نیرومند است، بنابراین تو محور و در مركز خویش باش، و آسیای جنگ را بوسیله عرب به گردش درآور، و بی آن كه خود در جنگ شركت كنی آنان را وارد كارزار كن، زیرا اگر خود از این سرزمین عزیمت كنی عرب از هر سو پیمان خود را با تو خواهد شكست،

و سر به نافرمانی برخواهد داشت، تا جایی كه آنچه در مرزها و پشت جبهه خودداری مهمتر از آن چیزی شود كه در پیش روی توست. اگر فردا عجمها تو را بنگرند می گویند: این اصل و ریشه عرب است، اگر آن را قطع كنید آسوده خواهید شد و این اندیشه آنان را در نبرد با تو حریصتر و بر نابود كردن تو دلیرتر خواهد ساخت. اما آنچه درباره آمدن ایرانیان به جنگ با مسلمانان بیان كردی، بی گمان خداوند آمدن آنان را به جنگ اینان بیش از تو مكروه می دارد و او به دگرگونی آنچه مكروه اوست تواناتر است. و آنچه درباره فزونی سپاه آنان گفتی، ما پیش از این در جنگ بر فزونی سپاهیان خود تكیه نمی كردیم، بلكه با اعتماد به كمك و یاری خداوند متعال می جنگیم. مورخان درباره این كه امام (ع) در چه هنگامی این سخنان را به عمر فرموده است اختلاف دارند، گفته شده كه این سخنان را در هنگام جنگ قادسیه ایراد فرموده، و این مطلب از مدائنی در كتاب الفتوح نقل شده است، نیز گفته شده كه در هنگام جنگ نهاوند این سخنان بیان شده، و این را محمد بن جریر طبری روایت كرده است، اما جنگ قادسیه در سال 14 هجری اتفاق افتاده است، و در این زمان عمر با مسلمانان مشورت كرد كه هود به همراه سپاهیان به جنگ

ایرانیان رود، و علی (ع) نظر خود را همان گونه كه ذكر شد به او سفارش فرمود، و عمر آن را به كار بست و از این كه خود با سپاهیان عزیمت كند منصرف شد و سعد بن ابی وقاص را به سرداری سپاه مسلمانان منصوب كرد، نقل شده است كه در این جنگ، رستم فرمانده سپاه یزدگرد پیكهایی از افراد سپاه خود در طول راه قادسیه تا مدائن یكی پس از دیگری گمارد و هر زمان رستم سخنی بر زبان می آورد، هر یك آن را به دیگری می گفت تا به گوش یزدگرد می رسید، داستانهای جنگ قادسیه مشهور و در تاریخها مسطور است، اما جنگ نهاوند بدین گونه است كه در هنگامی كه عمر بر آن شد كه با ایرانیان بجنگد و سپاهیان یزدگرد در نهاوند گرد آمده بودند با اصحاب به مشورت پرداخت، عثمان به او سفارش كرد كه خلیفه به همه حكام قلمرو اسلام مانند شام و یمن و مكه و مدینه و كوفه و بصره نامه بنویسد و همه مسلمانان را از جریان آگاه سازد و دستور دهد برای جنگ بیرون آیند و خود نیز با سپاهیان عازم جهاد گردد، لیكن علی (ع) نظر خود را به شوخی كه ذكر شد بیان، و فرمود: اما بعد و ان هذا الامر لم یكن نصره و لا خذلانه... تا آخر و عمر گفت آری رای همین است، و دوست دارم كه از همین نظریه پیروی كنم، اكنون مردی

را به من معرفی كنید كه انجام این مهم را به عهده او واگذارم، حاضران گفتند: نظر خلیفه درست تر است، عمر گفت كسی را به من نشان بدهید كه عراقی نیز باشد، آنان گفتند تو خود به مردم عراق داناتری و آنها همواره نمایندگانی نزد تو فرستاده اند كه آنها را دیده ای و با آنان سخن گفته ای، عمر گفت: آگاه باشید به خدا سوگند مردی را به فرماندهی این سپاه می گمارم كه فردا پیشاپیش آنها باشد، گفته شد او كیست؟ عمر گفت: نعمان بن مقرن، گفتند او در خور این كار است، و نعمان در این زمان در بصره بود، عمر به او نامه نوشت و وی را به فرماندهی سپاه منصوب داشت. اكنون به شرح خطبه باز می گردیم، فرموده است: بحذا فیره یعنی: به تمامی آن. فرموده است: ان هذا الامر... تا بالاجتماع. این كه امام (ع) جملات مذكور را سر آغاز سخن قرار دهد، برای این است كه رای خود را كه پس از این بیان می كند بر اساس آن قرار دهد. از این رو ضمن آن تذكر می دهد كه این امر یعنی امر اسلام، پیروزی آن به سبب فزونی لشكر و شكست آن به علت كمی سپاه نبوده است، و به صدق این ادعا اشاره و خاطرنشان می كند كه اسلام دین خداست و او آن را پشتیبانی و لشكریان آن را یاری می فرماید، و اینها سپاهیان خ

دایند كه آنها را فراهم و با فرشتگان و مردمان آنها راا یاری داده تا به این مایه و پایه رسیده، و در آفاق گیتی ظهور و بروز كرده اند، پس از آن وعده نصر و پیروزی و جانشینی خود را در زمین به ما داده چنان كه فرموده است: وعد الله الذین آمنوا منكم و عملوا الصالحات لیسخلفنهم فی الارض كما استخلف الذین من قبلهم و وعده های خدا قطعی است و تخلفی در آن نیست. فرموده است: و ناصر جنده. این عبارت به منزله نتیجه این استدلال است، زیرا از جمله وعده های خداوند این است كه لشكریان خود را یاری می كند و لشكریان او همان مومنانند، و مومنان در هر حال منصور و پیروزند خواه شمار آنها كم یا بسیار باشد، سپس موقعیت زمامدار و سرپرست امر را به رشته گردن بند تشبیه فرموده است، وجه تشبیه بیان خود آن حضرت است كه فرموده است: یجمعه و یضمه... تا ابدا یعنی: مهره ها را جمع می كند و در كناره هم قرار می دهد. فرمودد است: لم یجتمع بحذا فیره ابدا. دلیل این كه دیگر هرگز به تمامی، گرد هم نمی آیند آن است كه پس از تباهی رشته پیوند، و فساد نظام آنها بر اثر كشته شدن رهبر مثلا طمع دشمنان برانگیخته می شود و با دست یافتن بر آنها موجبات استیصال و درماندگی آنان فراهم می

گردد، پس از این امام (ع) به رفع این شبهه كه القا شده بود پرداخته، و عدم نیاز به همگی اعراب را برای جنگ گوشزد می كند، زیرا اعراب بر اثر داشتن دیانت اسلام، و رو آوردن دولت و عزت به آنها كم آنها بسیار، و یگانگی و هماهنگی و همدلی آنها، بهتر از كثرت اشخاص است، كثرت در جمله كثیرون بالاسلام مجازا به معنای قدرت و غلبه آمده، و این از باب اطلاق اسم مظنه الشی علی الشی ء است. فرموده است: فكن قطبا از این جا را آن حضرت درباره عمر، آغاز می شود، و این گونه به او تذكر می دهد كه خود را مرجع و پناه عرب قرار دهد، و محور جامعه باشد تا مردم در سختیها بدو پناه برند، و به دور او گرد آیند، برای عمر واژه قطب (محور) و برای مردم واژه رحا (آسیا) را استعاره آورده و با كلمه استداره (چرخش) ترشیح داده است. و امام (ع) آن را كنایه قرار داده بر این كه عمر باید عرب را حریم و نگهبان خود قرار دهد، از این رو فرموده است: و اصلهم دونك نارا الحرب یعنی بی آن كه خود در جنگ شوی آنان را وارد كارزار كن، زیرا اگر آنها سلامت مانند و پیروزی یابند این چیزی است كه شایسته و مطلوب ماست، و اگر دچار شكست شوند، عمر پناه و پشتیبان آنهاست، و عكس اگر عمر خود به همراه

سپاهیان رهسپار جنگ شود، در صورت پیروزی لشكر، مطلوب همان است. و در صورت شكست سپاه، چنان كه گفته شد برای مسلمانان پناهی باقی نمی ماند كه بدان التجا جویند. فرموده است: فانك ان شخصت... تا فیك. این جملات در بیان مفاسدی است كه در صورت بیرون رفتن عمر به همراه سپاهیان، از دو نظر وجود دارد: 1- این كه اسلام در این زمان مانند شاخه نورسته، تازه و شكننده بود، و دلهای بسیاری از اعراب كه مسلمان شده بودند هنوز بر آن استقرار و اطمینان پیدا نكرده بود، و اگر اینها به اعرابی كه هنوز مسلمان نشده بودند می پیوستند، و بر خروج عمر از مركز خلافت آگاه می شدند، طمع آنها برانگیخته می شد، و سر به شورش برداشته فتنه آنها حرمین شریفین (مكه و مدینه) و دیگر شهرهای خیلی مهمتر از آن چیزی است كه خواسته و در طلب آن شتافته است، و دشمنان از دو سو او را در میان می گیرند. 2- ایرانیان اگر دریابند كه عمر خود به جنگ آنها آمده است، برای دست یافتن بر او كوشا شده و سخنها در این باره خواهند گفت، در این صورت این امر آنان را بر جنگ حریصتر و راغبتر خواهد ساخت. و عجم بیشتر از دیگران با او دشمنی دارد و خواهان نابودی اوست. فرموده است: فاما ما ذكرت من مسیر القوم...

تا آخر. این سخنان در پاسخ گفتار عمر است كه به آن حضرت گفت: ایرانیان قصد دارند كه برای جنگ با مسلمانان حركت كنند و من خوش ندارم كه پیش از آن كه ما به جنگ آنها رویم آنها به جنگ ما آیند، امام (ع) به او پاسخ داد اگر این امر ناخوش و مكروه توست خداوند متعال بیش از تو آن را ناخوش می دارد، و برای دگرگونی و رفع آن از تو تواناتر است، سخن امان (ع) بر این پایه است كه هر چند آمدن ایرانیان به جنگ مسلمانان خطر و مفسده است لیكن رفتن او به همراه سپاهیان برای جنگ با ایرانیان، خطر و مفسده ای بزرگتر است، در این صورت باید خطر بزرگتر را بر طرف ساخت، و دفع مفسده دیگر را به خدا واگذاشت، زیرا خداوند نیز آن را ناخوش می دارد، و او در دفع آنچه مكروه اوست تواناتر است. فرموده است: و اما ما ذكرت من عددهم... تا آخر. عمر گفته بود كه شمار ایرانیان زیاد و عدد آنها بسیار است و امام (ع) در پاسخ عمر یادآوری كرد كه عدد مسلمانان در صدراسلام زیاد نبود، و آنچه آنها را در جنگها پیروز ساخت یاری و كمك خداوند بود، و سزاوار است كه در این زمان نیز حال بدین منوال باشد، این گفتار امام (ع) را می توان استدلال بر سبیل تمثیل دانست، چنان كه در ذیل مشورت نخستین ع

مر با علی (ع) بیان كرده ایم و به مقتضای وعده خداوند در قرآن است كه خلافت زمین را نصیب مسلمانان می كند، و دین آنان را كه خداوند بدان خشنودی داده قدرت و قوت خواهد داد، و بیم و هراس آنان را به ایمنی مبدل خواهد ساخت.


صفحه 358.